۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

تشکل های کارگری

تشکل های کارگری در ایران موضوع و معضل بسیاری از فعالین این جنبش است. همواره تلاشی در این راه وجود دارد تا بتواند کارگران را به حقوق اولیه ی خود آگاه نموده و حساسیت آنها را به امر سازماندهی خودشان جلب کند. مبارزات طبقاتی کارگران در چندین سال گذشته در ایران پیشرفتهایی داشته و توانسته است خواست هایی را در واحد ها و کارخانجاتی بر کارفرما بقبولاند. در عین حال دستاورد ها و مبارزات کارگران در ایران حول هیچ چیزی نیست جز همان که به زندگی روزانه شان گره خورده است و اگر به دقت بنگریم سطح مبارزات کارگری در ایران و خواست ها همچنان در آستانه یک آگاهی عمومی برای طبقه کارگر قرار دارد. هنوز کارگران کارخانجات بزرگ و مراکز صنعتی خواست هایشان را بدرستی نشناخته اند و بر لزوم همبستگی طبقاتی شان آگاه نیستند .
اما در کنار تمامی شعارها و در کنار آن تلاش هایی که برای تحقق امر سازمانیابی طبقه کارگر انجام می شود ، تلاش برای به کرسی نشاندن حق ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران همواره جز اصلی ترین شعار ها و مطالبات آنهاست. در سالهای گذشته دائما این شعار مطرح بوده و هرگونه تلاشی که فعالین کارگری و خود کارگران برای بدست آوردن این حق داشته اند علاوه بر تمامی مشکلات در بهترین حالت با سرکوب حاکمیت مواجه بوده. عمده ترین مشکلاتی که بر سر فعالین کارگری بوده ، بیش از هر چیز سرکوب بوده است که نتایج آن در افتراق و پراکندگی کارگران و فعالین اش خود را نشان داده است.
اما نقطه و کور سویی که به ظاهر فعالین سوسیالیست و کمونیست جامعه را چه در داخل یا خارج به خود جلب میکند و امید یک فعالیت کارگری و حرکت و اعتراضی را به آنها میدهد ، تشکل های کارگری است که اعلام موجودیت میکنند. تشکل های کارگری در سطوح مختلف و به شیوه های مختلف در سطح جامعه ما ظاهر می شوند ، اگر چه اندک. فرضا سندیکای اتوبوسرانی زمانی اعلام موجودیت نمود که مطمئن بود تعداد بسیاری از کارگران با این سندیکا همراه خواهند شد و بعد از گذشت مدتی حملات سرمایه داران هار ایران و دستگاه امنیتی شان به آنها آغاز گشت. تشکل های کارگری دیگری نیز وجود دارند که از مجموع فعالین کارگری تشکیل یافته که هر یک بنا به دغدغه های خاص خودشان در آن حضور دارند .
تشکل های کارگری را اگر بخواهیم بشناسیم بهتر است سطح پیشرفت مبارزات کارگران و کلیه موارد اتفاق افتاده را در کنار هر یک از تشکل ها قرار دهیم. منظور از تشکل در اینجا مشخصا همان مجموع چندین فعال کارگری است که در ظرف یک تشکل با هر نامی به فعالیت مشغولند. کمیته هماهنگی ، کمیته پیگیری، شورای همکاری و ... اینها را همه مجموعه فعالینی در برمیگیرد که با هدف بالابردن سطح آگاهی طبقاتی کارگران و جذب و متحد کردن کارگران دور هم جمع شده اند . تصوری وجود دارد که گویا این مجموعه از فعالین کارگری که نام تشکل های مختلف را بر خود قرار داده اند ، حکم طبقه کارگر ایران را دارند و یا اساسا کارگران ایران را تشکیل میدهند یا نمایندگی میکنند.از جمله فاکتورهایی که فرضا دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب برای برخی محکوم هستند این است که چرا این دانشجویان با شورای همکاری ادامه ی فعالیت نداده اند. اشاره میکنند که دانشجویان گویی از شعار متحد جنبش کارگری بودن فاصله گرفته اند.اگر چه که عده ای به هر بهانه ای سرکوب دانشجویان را جز تاکتیک های جدیدشان قرار داده اند ، اما من تنها مایلم به این بهانه بیان کنم که فرضا شورای همکاری یا تشکل های این چنینی چه نوع کارکردی در جامعه کارگری ایران دارند و اصولا شناخت اربابان تئوری از جمع های داخل تا چه حد است.
تشکل هایی که اکنون در ایران وجود دارند، به جز آندسته که خود کارگران آنها را خود با تاکید بر مطالبات روزمره شان تشکیل داده اند و یا حداقل به آن روی خوش نشان داده اند ،مانند سندیکای اتوبوسرانی یا غیره (که البته اینها نیز جای بررسی دارد) ، از دسته ای از فعالین تشکیل یافته است که اگر چه تلاش شان ارزشمند است اما براستی موفقیتی در راه هدفهایی که برای خود تعریف کرده اند ، کسب نکرده اند. انتظاری نیست که فرضا لزوما تا امروز حتما میبایستی تشکل آزاد کارگری بوجود می آمد ، بلکه حداقل می بایست سطحی از حرکت و تلاش در این راه را در آنها میدیدم .تشکل های کارگری همواره حول یک گروه از محافل شکل میگیرد و افراد درون آن ، خودشان برای عقب و جلو افتادن در رقابت هستند و حتی به درست ، نمی توانند از دایره ی جمع خودشان به بیرون اتفاقی را رقم بزنند . آنچیزی که مبنای شکل گیری این تشکل ها در پایه است در حقیقت بسیار می تواند پیشرو و در دوره ی خود مفید باشد اما در زمانی که می بایست برای امر مشخصی نظری صادر شود یا حرکتی را تدارک ببینند، همیشه یک جای کار می لنگد. بیش از اینکه درد مشترک تمام این تشکل ها عامل پیوند شان باشد ، مسائل حاشیه ای ، سکت ها و منافعی به جز منفعت طبقه کارگر عامل جدایی هستند. اگر چه منافع طبقاتی کارگران در این تشکل ها بسیار موضوع بحث هستند ، اما هر کس بنا به هر دلیلی که به تشکل وارد شده باشد به دنبال تعریف منفعت خاص خود در هر پراتیکی است.
تشکل های کارگری متاسفانه خودبخود نتوانسته اند در بیرون از خود موجب پیشروی طبقه کارگر را فراهم نمایند و به امر تشکل یابی و سازمان یابی کارگران کمک کنند . زمانی که اتفاقاتی در جامعه کارگری ایران به وقوع می پیوندد ، بنا به این که بسیار عینی و در دستور می شوند و نیاز به سفسطه ی تئوریک ندارند ، همکاری ها نزدیک تر می شود و همه حول یک موضوع شاید برای چند روزی بتوانند با هم بیانیه صادر کنند و یا کار مشترکی را به پیش ببرند ، اما در لحظاتی که کار مشترک آنی وجود ندارد ، برای هر تعریفی از کار یا هر پیشنهادی برای پیشبرد امر کارگران و نزدیک تر شدن به اهداف تشکل مشکلات سر بر می آورند .
اینکه ما مبارزه طبقاتی جاری را با این تشکل ها تبیین کنیم و ببینیم بسیار کودکانه است اما در واقع می توان گفت که این جمعها فعالین کارگری ای هستند که برای پیشبرد امر کارگران مایلند حرکتی کنند و در مقاطعی می توانند تاثیر گذار باشند. همانطور که لزوما ارتباط با این تشکل ها لزوما معنای ارتباط با طبقه کارگر ایران را نخواهد داد ، عدم فعالیت مشترک با آنها نیز به معنی قطع ارتباط با طبقه کارگر ایران نیست. مبارزه طبقاتی بدون تشکل های کارگری نیز برقرار است و لزوما ارتباط با این تشکل ها به معنی دخیل شدن و تاثیر گذاشتن بر مبارزه طبقاتی و یا امر پرولتاریا نیست. متاسفانه این خنده دار شده است که تصور کنیم میبایست با پا گذاشتن به محافل شبانه ی تشکل های کارگری امر مبارزه ی طبقاتی را پیش برد . این که این چنین است را میبایست بررسی کرد ، اما واقعیت این است که تشکل ها نتوانستند تاثیر خاصی بر مبارزات طبقاتی بگذارند. مبارزات طبقاتی و خیلی ساده تر مبارزات کارگران جایی در بیرون از اینها و در درون کارخانه ها و کارگاه ها برقرار است .اینکه چگونه بتوان کارگران کارخانه های بزرگ را نسبت به وضعیت شان حساس کرد و به هر شکل به آنها قدرت طبقاتی شان را نشان داد می تواند یکی از اموری باشد که تشکل های کارگری و مشخصا فعالین کارگری فعال به آن بپردازند. اما همانطور که گفته شد با توجه به فضایی که بر نشست های این فعالین حاکم است و همچنین بنا به دلایل دیگری که ناشی از فضای حاکم بر فعالین سیاسی در ایران است ، می بایست مبارزات کارگران را در کارخانه ها و فابریک ها دنبال نمود و نه در تشکل های این چنینی . تشکل های کارگری به واقع اکنون یا دادگاه تشخیص خطوط چپ از راست و تردیونیونیسم از غیره است و یا مکانی برای سبقت های سیاسی.
مشکلات این دسته از فعالین در واقع تماما به پای خودشان نیست و بخشی از آن مربوط به سبک کار سیاسی است که مبنای فعالیت برخی شده است و همچنین سبک کاری که به نظر فعالین خارج از ایران درست می آید.
در خارج از این گود و در خارج از بحث های تمامی این جریانات ، کارگران در هر لحظه ای که خود لازم بدانند به میدان میایند و برای گرفتن مطالباتشان ، براساس درک و آگاهی شان پا به عرصه ی مبارزه می گذارند و راهی جز تحلیل برای ما باقی نمی گذارند. کارگران ، خود رهبران شان را به درستی می شناسند و دانشجویان چپ نیز بهتر از هر کس می دانند که چگونه اتحاد این دو جنبش را با هم بوجود آورند ، پس مواظب باشید که در راه سرکوب سیاسی یکدیگر تئوری های بی ربط نبافید.

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

کوتاه درباره ی فعالیت سیاسی


کوتاه درباره ی فعالیت سیاسی
" مادامیکه افراد فرا نگیرند در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی واجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند ، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود...(و.ا.لنین)
در ایران افراد مختلف بواسطه ها و اشکال مختلف به سیاست علاقمند می شوند و به دنبال آن میروند . اختناق حاکم بر ایران هر انسانی را در دوره ای از زندگی اش و شاید برای تمام دوران ، از یک سن مشخص به بعد وارد فعالیت هایی میکند که رنگ و بویی سیاسی می یابد. هر اعتراض پیگیری که حتی مشخصا از هیچ سر ارتباطی با سیاست و دولت نداشته باشد ، ناخواسته و بواسطه ی شرایط جامعه در برهه ای از زمان برچسب فعالیت سیاسی را بر فعالین اش خواهد زد. گذشته از این که این کار بخشی از ترفند های جمهوری اسلامی جهت سرکوب مخالفین اش است که آنها را تحت هر عنوانی وابسته به سازمان و گروه سیاسی و غالبا معاند بنامد ، اما از سوی دیگر زمانی که دامنه ی اعتراض در هر حرکت و جنبشی بنا به ماهیت اش گسترش می یابد ، ریشه ی تمامی بدبختی ها و مشکلات را به درست در حاکمیت میابد و گرایش ها و تحلیل های مختلف سیاسی با گذشت زمان سر از آن بیرون می آورند.
اما مشخصا فعالینی که فعالین سیاسی نامیده می شوند ، حال به هر شکل که به فعالیت سیاسی علاقمند شده باشند، راه مبارزه مستمر را در پیش میگیرند و در راه این مبارزه ، با روش مبارزاتی مشخصی که به نظرشان درست می آید فعالیت شان را ادامه میدهند. از شرکت جستن در اعترضات تا سازماندهی اعتراضات در محیط فعالیت شان و هر شکل دیگر فعالیت عملی یا نظری.
برای سیاست و مشخصا کار سیاسی در ایران رقابت ها و یا هم سنگر شدن ها عموما حول منافع است. منافعی که از طرز تفکر افراد در جامعه و به تبع آن از دید کمونیستها ، از جایگاه طبقاتی و از تعریفی که از سوژه های موثر برای رهایی جامعه بدست می آید، استنتاج می شود. منفعت های یکسان در هر محیطی یکدیگر را پیدا میکنند و حتی غالبا در جستجوی یکدیگرند . حتی فعالین سیاسی تلاش میکنند تا افراد را به شیوه های مختلف با خودشان هم منفعت کنند.
بدون شک هر کمونیست ، لیبرال یا حتی فاشیستی ، اولین گزینه ای که در شروع فعالیت سیاسی اش (پس آنکه تصمیم گرفته است سیاسی باشد) مورد نظر قرار می دهد این است که می بایست فرد یا افراد دیگری را هم نظر و هم مرام با خود بیابد و یا دست کم اینکه شروع به تبلیغ مرام و عقیده اش کند تا هم فکرانش را تولید کند. سپس می تواند با همین شیوه و با تغییر در روشهای کار خود، هر چه بیشتر به سمت جذب افراد بیشتر به سمت عقیده اش گام بردارد. من قصد بررسی اینکه کدام روش بهتر یا بدتر است و چگونه می توان درستتر عمل کرد را ندارم. اما بر همین اساس و با همین دید ، فعالین سیاسی ای در ایران هستند، رشد پیدا میکنند و ارتباطاتی می یابند و قدم در راهی برمیدارند که به سوی تحقق آرمان شان است.
در ایران و در فعالیت های مشترک غالبا پراتیک بر پایه ی یک نفع مشخص و عمومی با محوریت جمع (منهای اتوریته) شکل میگیرد و ادامه می یابد . هر سازمان و نهاد و تشکل بر پایه ی محورهای متنوعی از یک ایده و نظر تا فعالیت حول موضوعات اجتماعی سازمان می یابد. در هر حال در همه ی اینها یک دغدغه ی مشترک است که افرادی را دور هم جمع میکند و یک هدف نهایی.
فعالین سیاسی و بخصوص فعالین چپ در ایران (اگر چه شاید در هر نقطه از دنیا) بر پایه ی یک آرمان مشترکی دور هم جمع می شوند که در تبیین نهایی رهایی را تنها بواسطه ی یک سوژه ی انقلابی مشخص که از دل تضادهای جامعه پوسیده ی حال حاضر بیرون می آید جستجو میکنند. تمامی تلاشها و هم پیمانی ها حول محور این موضوع می چرخد و تنها یک منفعت همگانی در این بین وجود دارد و آن هم نظر بودن در شناخت و تحلیل از جامعه و آلترناتیو رهایی است.
بحث من بیش از هر چیز بر سر این است که ریشه ی تمام پیوند ها در ایران بر پایه ی یک آرمان مشترک با کمی بالا و پایین است ، اما زمانی که بنا به هر دلیلی این آرمان مشترک کم رنگ شده و مسائل حاشیه ای دیگری اهمیت بیابد ، خود بخود تمامی پیوند ها دیگر باقی نمی ماند و افراد حول مسئله ی حاشیه ای گذشته یا همان مسئله ی اهمیت یافته ی حال حاضر، مواضع شان را روشن میکنند. حتی اینبار نتیجه گیری ها تغییر میکند و می بینیم که کسانی که تا دیروز با تو هم سنگر و هم منفعت بودند ، در حقیقت در پی هدف دیگری بودند. در ایران و دوره هایی که به شدت درگیر مبارزه ی سیاسی هستی ، تنها حضور یک نقطه ی مشترک برای فعالیت کفایت میکند ، اما زمانی که تبصره های مختلف در فعالیت سر باز میکنند، محوریت مواضع کم رنگ تر شده و ناچارا دو یا چند دستگی هایی ظاهر می شوند.
تئوری و تحلیل از شرایط مشترک ، آلترناتیو مشترک و هدف مشترک در ایران تمام قسمت قضیه برای فعالیت مشترک سیاسی محسوب می شوند ،اما به واقع همچنان قسمت های تاریکی وجود دارد.
در حقیقت همواره در کار مشترک ، مسائل مختلفی دخیل هستند که روزی خود را نشان می دهند.انتظاراتی وجود دارند که تا یک دوره هایی دارای جواب اند و در دوره هایی بی جواب می مانند.
من تنها یک نکته را می خواهم مورد توجه قرار دهم :
گذشته از اینکه هر دسته یا گروه سیاسی در دوره ای منفعت مشترکی را دنبال میکنند اما نقاط غیر مشترکی وجود دارد که منفعت تک تک افراد بنا به تعریف شان از خودشان و سیاست شان در آن تعریف شده است. هیچ کس از همان سری که تو به سیاست روی آورده ای لزوما به سیاست روی نیاورده است. بر این اساس ممکن است زمانی منفعت ها تغییر کنند. شاید برای تو سیاست ، ابزار رهایی ات باشد ، اما شاید برای دیگری لزوما این چنین نباشد و ابزاری برای فرونشاندن دردی دیگر ، جدای از درد جامعه یا درد طبقاتی اش باشد. در تلاشی که بر مبنای کار سیاسی برای تغییر دنیا انجام میدهی هیچ چیز و هیچ فعالیتی ارزشی بیش از این ندارد که تو تنها یک چیز را مبنا قرار دهی و آن تغییر به سوی بهبود شرایط و رهایی انسان از قید و بند های حاکم بر آن باشد ، اما این لازم ولی کافی نیست و میبایست به تمامی جنبه های یک فعالیت تمام و عیار سیاسی فکر کرد.
در ایران و در محیط سیاسی حاکم بر فعالین سیاسی در ایران ، غالبا بیش از هر چیز قطب نمای منفعت یابی افراد است که فعالانه کار میکند و این نه منفعت طبقاتی بلکه چیزی جدا و منفصل از تمام اینهاست و همان حاشیه ایست که اهمیت اش بیش از هر اصل دیگر شده است.( البته قطعا ریشه ی تمام اینها را میتوان در مکانیسم های طبقاتی جستجو کرد )
به معنای دیگر فعال موفق سیاسی که همه او را ذاتا سیاست مدار بخوانند ، یا برایش هورا بکشند ،در فضای عمومی و جهانی سیاست امروز کسی نیست که در روابط اش مناسبات اخلاقی را رعایت کرده باشد ، یا درستکار و به یک معنا انسان باشد ، تا فرضا نماد یک فرد فهیم باشد که سر از سیاست درآورده است، بلکه حتی در قالب فعالین سیاسی ای که امروز برای رهایی (هر کس با معنای خودش ) فعالیت میکنند و ادعاهایی دارند که تصور می شود فرشته اند ، غالبا سیاست به تمام معنای کلمه برقرار است .
راه موفقیت ظاهرا این است ، منفعت را بسنجی (بعضی وقتها جمعی و بعضی وقتها فردی) و با دخیل کردن چند روش که می توانید آنرا دروغ مصلحتی یا فریب برای پیشبرد منفعت جمع بنامید ، یک دوره ی تاریخی را با موفقیت سپری کنید.