۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

کودکان کار و امید های آنها


امروزه هر کسی در هر کجای جهان و در هر کشوری که باشد با پدیده ی کودک کار و یا کودکان خیابانی آشناست. درست است که آمار آنها در کشورهای مختلف و درجات رسیدگی به آنها نیز متفاوت است ، اما به هر رو امروز به نظر می رسد که این کودکان جزئی از شهرها شده اند . در ایران نیزکودکان کار و خیابان در بسیاری از شهر ها به خصوص شهر های بزرگ دیده می شوند و میزان قابل توجهی را به خود اختصاص می دهند. در ایران بیشتر از هر شهری این کودکان در استان های کردستان ، لرستان ، خراسان و تهران وجود دارند که علل آن اگر چه به یک ریشه های مشخصی بر می گردد اما دلایل روبنایی آن متفاوت است.
قبل از هر چیز لازم است تا بدانیم که ما به چه افرادی کودک کار می گوییم . براساس تعریف به هر انسان زیر 18 سال سن که مجبور به کار کردن چه برای تامین معاش خود یا برای کمک به معاش خانواده اش باشد کودک کار گفته می شود. در عین حال قسمتی از این کودکان کار ، خیابان را به عنوان محل کارشان انتخاب کرده اند و هستند کودکانی که خیابان نه فقط به عنوان محل کار بلکه به عنوان محل زندگی شان نیز می باشد و مشخص است که این کودکان بیش از دسته ی اول در معرض خطر و آسیب قرار دارند. اما در کنار اینها کودکان بسیاری نیز هستند که نه در خیابانها بلکه در هر محل دیگری که کاری برایشان یافت شود همانند کارگاه های کوچک و مغازه ها و در هر رشته ای که مناسب شان باشد ، مشغول هستند. بر این اساس کودکان کار تمامی کودکانی هستند که در هر مرکز و محل مشغول به کار برای کسب در آمد می باشند.
در ارتباط با آمار کودکان کار می بایست به این نکات توجه کرد که در ایران بنا به قانون ، کار کودک (زیر 15 سال) ممنوع بوده و با توجه به این که ایران مقاوله نامه های بین المللی کار 1999 را امضا نموده و مقید است که به آنها پایبند باشد ، می بایست کار کودک عملا در جامعه وجود نداشته باشد . اما بنا به دلایلی این اتفاق نمی افتد و اتفاقا درصد رشد کودکان کار و کودکان خیابان در ایران زیاد است. همچنين كنوانسيون جهانى حقوق كودك كه دولت جمهورى اسلامى ايران در سال ۱۳۷۳ به آن پيوسته نيز، تمامى افراد كمتر از ۱۸ سال را در زمره كودكان به شمار آورده است. قابل ذكر است كه يكى ديگر از مقاوله نامه هاى سازمان بين المللى كار، مقاوله نامه ۱۳۸ بوده كه به «مقاوله نامه حداقل سن كار» موسوم است و با هدف برچيدن كامل كار كودك تهيه شده و در آن تاكيد شده است كه اشتغال به كارهاي خطرناک که بهداشت، ايمنى يا اخلاق كودك را تهدید میکند برای افراد كمتر از ۱۸ سال ممنوع است. دولت ايران هنوز به اين مقاوله نامه نپيوسته ، زيرا به نظر مى رسد كه تعيين حداقل سن كار با توجه به تناقض در قوانين رايج كشور برای دولت امکان پذیر نبوده . اگر چه در موارد دیگری که به مقاوله نامه ها پیوسته است به نظر می رسد که هیچ یک را رعایت نمیکند و یا از مجراهای خالی آن راه فرار را می یابد.
کار کودک در ایران به شکل بسیار چشم گیری وجود داشته و حجم آن زیاد می شود و این چیزی نیست که دست اندرکاران و سیاست گذاران از آن بی اطلاع باشند ، اما بنا به هر دلیلی هیچ راه حلی را برای حل این مشکل ندارند زیرا ریشه های آن در فقر و نا امنی های شغلی نهفته است . مسئله کودک کار را از چندین جهت می بایست نگاه کرد تا به عمق فاجعه بودن اش در ایران پی برد.اگر از جانب دولت بدان نگاه کنیم ، همانطور که در بالا نیز گفته شد هیچ گونه راه حل یا حمایتی وجود ندارد ، اگر آنرا به سمت خانواده بچرخانیم خواهیم دید که بنا به ماهیت خانواده در ایران ، کودک به دید پدر خانواده ، تنها یک ابزاری محسوب می شود که مالکیت آنرا دارد و خود را صاحب آن می داند و هر جور که بخواهد می تواند از آن استفاده کند . اگر صاحب کار را در نظر بگیریم ، او نیز خود را مجاب میکند که با کودک به هر شکلی که خواست برخورد کند و هر بلایی به واسطه ی ناتوانی در دفاع از حق اش به سرش بیاورد و اگر به خیابان نظر کنیم ، انواع خطرات و نا هنجاری ها را خواهیم دید که یک کودک در برابر آن قرار دارد. در تمامی این موارد نقش قانون و هر نیرویی که بتواند یا بخواهد حمایتی انجام دهد گم شده است.
کودکی که در ایران تن به کار می دهد از هیچ گونه حمایتی برخوردار نیست و چاره ای جز این ندارد تا به این همین منوال به زندگی خود ادامه دهد. در عین حال در ازای کار خود بدلیل عدم حمایت از او و خانواده اش ناچارا به دستمزد های پایین نیز تن می دهد و هر آسیبی را مجبور است به جان بخرد. اما به همین دلیل و بر همین پایه است که نمی توان امار دقیقی از تعداد دقیق کودکان کار بیان نمود زیرا این کودکان تحت نظر هیچ نهاد یا کانونی نمی باشند و تنها به صورت خودخواسته و بدون حمایتی مشغول به کار هستند. تنها چند آمار تقریبی وجود دارد که در یکی از آنها یک مشاور بهزیستی و مدیر شبکه کودک یاری گزارش داده است بر اساس تفاضل نوجوانان زیر 18 سال و آنهایی که در حال تحصیل هستند به آماری دست یافته است. بر پایه ی این روش و گزارش ، در سال 80 حدود 23 میلیون نفر زیر 18 سال داشتیم و 12 میلیون نفر بچه هایی که در مدارس مشغول تحصیل بودند ، یعنی حدود پنج میلیون در خانه هایشان هستند. حال این پنج میلیون می توانند کودکان کار را تشکیل دهند.
براساس آمارهاي رسمي و ثبت شده، حدود يك ميليون و 600 هزار كودك كار و خيابان در كشور وجود دارد اما باز هم بر پایه ی گزارشی دیگر ، از سوی مديرعامل انجمن حمايت از حقوق كودكان گفته شد که حدود 2 میلیون و 700 هزار نفر از کودکان در سنین 10 تا 18 (احتمالا تفاوت با آمار قبلی در سن کودکانی است که جز آمار محسوب شده اند) سال کشور خارج از چرخه ی تحصیل می باشند.
اما تمام این آمار ها تا امروز و تا این دوره که شرایط اقتصادی در ایران بسیار فاجعه آمیز تر شده است تغییر کرده است و بسیار بیشتر شده است.
اما چرا این کودکان مجبور به کارند؟ این که چرا کودکان نباید کار کنند شاید به اندازه ی کافی روشن و واضح باشد ، اما تنها می خواهم به این نکته اشاره کنم که کودکانی که در کارگاه های کوچک و بزرگ مشغول به کارند به دلیل منفعت اقتصادی صاحبان این مراکز از یک سو و وضعیت نابسامان و فلاکت بار خانواده هایشان است که به کار گمارده می شوند . بدین معنی و بدرست کودک هیچ گونه منفعتی در این کار اجباری، ندارد . کودک مجبور است همان کار یک انسان بالغ را انجام دهد ، اما دستمزد بسیار ناچیزی در ازای آن دریافت می نماید و حتی بنا به این دلیل که هیچ کنترلی وجود ندارد صاحب کار می تواند هیچ دستمزدی به او نپردازد.
در حقیقت این موضوع که در بالا اشاره شد می تواند نشان دهنده ی علت روی آوردن کودکان به کار باشد، اما این یک قسمت قضیه می باشد.
اگر علت را جدا از هر فاکتور دیگری جستجو کنیم ، بدون شک و بلادرنگ آنرا می یابیم و آن فقر است. فقر در بین خانواده هایی که در شهر ها و البته غالبا در حاشیه ی شهر ها زندگی می کنند که البته باید این نکته را یادآور شد که علت این حاشیه نشینی نیز همان فقر است. کودکان این خانواده ها می بایست کار کنند تا بتوانند کمکی به خرج خانواده کنند یا حداقل خرج خودشان را تامین کنند.
در حاشیه شهر ها به خصوص حاشیه شهر تهران و خصوصا مناطق حاشیه ای جنوبی آن می توان رنگ فقر را به وضوح دید. در ایران بنا به وضعیت اقتصادی نابسامان و به تبع آن فاصله ی طبقاتی زیاد ، بسیارند خانواده هایی که دیگر توان گرداندن چرخه زندگی خود را ندارند و ناچارا فرزند خود را که می بایست در این سنین به مدرسه فرستاده شود و تحت مراقبت خانواده در حال آموزش باشد ، به سویی می فرستند که او هم درآمدی را نسیب خانواده سازد و حداقل تکه نانی را بتواند برای خودش یا خانواده بدست آورد.
در بین کودکان کار که در خیابان ها یا هر محل دیگری مشغول به فعالیت هستند ، کودکان افغانستانی نیز بسیار دیده می شوند . قصد من تفکیک نیست و تنها به یکی از عواملی که به رشد کودک کار در ایران و بخصوص تهران کمک می کند می خواهم اشاره ای داشته باشم.
مهاجرانی که از افغانستان وارد ایران میشوند ، غالبا در پی کار به تهران یا شهرهای بزرگ مراجعه می کنند و دراین شهرها بنا به مشکلاتی که از سوی دولت و کارفرمایان برایشان ایجاد می شود و یا هزاران مشکل دیگر ، ناچار برای تامین درآمد خانواده ی خود مجبور می شوند کودکانشان را روانه خیابان ها کنند. این وضعیت کاملا قابل تصور است زیرا در ایران حتی شهروندان معمولی آن درگیر تهیه مایحتاج اولیه خود هستند ، چه رسد به مهاجران کشورهای دیگر که دولت کوچکترین اهمیتی به آنها نمی دهد و حق و حقوقی برایشان قایل نیست. بنابراین چندان دور از انتظار نیست که خیل عظیمی از کودکان کار در ایران را این دسته تشکیل دهند. این موضوع را شما با مراجعه به کانون هایی که به صورت داوطلبانه برای این کودکان فعالیت می کنند به وضوح می توانید ببینید.
در عین حال چه مهاجر و یا چه ایرانی ، واضح ترین دلیلی که این کودکان را در خیابانها می بینید ، فقر و ناتوانی خانواده در تامین مایحتاج زندگی است. این روند با توجه به وضعیت فعلی ایران هر روز رو به افزایش است و دولت به دلیل ناتوانی ذاتی اش نمی تواند هیچ کاری برای این کودکان انجام دهد ، جز در مواردی سرکوب و اذیت و آزار آنها.
شكاف طبقاتي، افزايش تعداد خانواده‌هاي بي‌سرپرست و تك ‌سرپرست، خرابي‌هاي بازمانده از جنگ، فقر فرهنگي مهاجرت، بيكاري، عدم تامين اجتماعي، حاشيه‌نشيني، درگيري‌هاي مستمر خانوادگي و اعتياد و مشاغل كاذب در گسترش اين ناهنجاري اجتماعي نقش دارند که همه ی اینها را می توان زیر مجموعه ای از فقر در حال گسترش در ایران دانست.
در ایران و خصوصا به صورت موکد در تهران و شهرهای بزرگ کشور تنها نهادهایی که دلسوزانه مشغول کمک رسانی به کودکان کار و خیابان هستند ، ان جو او ها یا سازمانهای غیر دولتی هستند. در تهران چندین نمونه از این سازمانها وجود دارند که سالهاست در جهت حمایت از این کودکان برآمده اند و به اموری از جمله برگزاری کلاسهایی برای آموزش کودکان و همچنین خدمات بهداشتی و درمانی ، تفریحی و موارد دیگر را به صورت رایگان در اختیار این کودکان قرار میدهند. اگر چه ریشه حل مشکل در جای دیگر نهفته است اما همین خود روزنه ی امیدی برای این کودکان محسوب می شود.
جمهوری اسلامی به اراده ی ماموران سرکوب اش تا چندی پیش یکی دیگر از این کانون ها را که به واسطه ی همت چند فعال اجتماعی تاسیس شده بود به تعطیلی کشاند و مشخص نشد که چه هدفی را به واسطه ی این کار دنبال میکرده است. در این شکی نیست که حکومت توان برخورد صحیح با این کودکان و حل معضلات آنها و خانواده هاشان را ندارد اما این که بخواهد تنها امید های این کودکان را نیز از آنها بگیرد تنها نشان دهنده ی ماهیت این حکومت است. نمی توان امید این کودکان را از آنها گرفت و در عین حال نمی توان آنها را رها شده در خیابانها دید. با توجه به وضعیت جامعه و زوال اقتصادی که سالهاست گریبان جامعه را گرفته است هر روزه می بایست شاهد سرازیر شدن تعدادی بیشتری از خانواده ها به اردوی خانواده های کم درآمد باشیم و همین طور به طبع آن افزایش کودکانی که روانه خیابانها و کارگاه ها می شوند. وظیفه ی دشواری بر دوش کانونهای اجتماعی مدافع حقوق این کودکان است و نمی توان به سادگی از برابر این موضوع گذشت و شاهد به تعطیلی کشاندن این موسسات غیر دولتی بود.
به نظر نمی رسد که دولت هیچ زمان بتواند این معضل را حل کند ، همانطور که هیچ کجا در دنیای سرمایه داری نیز این اتفاق نیافتاده است و تنها به درجاتی تخفیفاتی در آن حاصل شده است . واضح است که راه حل این مشکل همچون هزاران مشکل دیگری که در این دنیا موجود است تنها از راه از میان بردن فقر و تضاد های طبقاتی است که جز اجزای جداناشدنی این سیستم می باشند و در حقیقت تنها راه حل ساختن دنیای دیگری است که در آن خبری از فقر و تضاد های لاینحل در دنیای وارونه ی سرمایه داری نباشد. امید های زندگی در دنیای بهتر را می توان از همین جا و با مبارزه ی مستمر برای بهبود وضعیت اجتماعی مان آغاز کنیم و چه بهتر که کودکان را مقدم تر از همه بدانیم.


۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

از: برشت

نباید خیلی زیاد انتقادی بود
آدم نباید بیش از حد انتقادی باشد.
میان بله و نه
چندان تمایزی نیست
نوشتن روی کاغذ سفید
کار پسندیده ای است.
خوابیدن و عصرها غذا خوردن
آب تازه بر پوست ، باد
لباس های راحت
الف،ب،پ
و مدرسه رفتن.
در خانه ی کسی که به دار آویخته از طناب حرف زدن
چندان برازنده نیست.
و در گه و کثافت
میان گل و لای و لجن
تمایز روشنی پیدا کردن
صورت خوشی ندارد.
آه ، هر که از ستاره ی آسمان تصوری روشن دارد
می تواند پوزه اش را ببندد !

دیری در پی حقیقت بوده ام
1
دیری جویای حقیقت زندگی مردم بودم
این زندگی بسیار پیچیده است و فهمیدنش دشوار.
سخت کوشیدم آن را دریابم ،
آن گاه حقیقت را گفتم
بدان سان که یافته بودم.
2
همین که حقیقت را بر زبان راندم
حقیقتی که یافتن اش دشوار بود
حقیقتی همگانی از آب در امد که بسیاری آن را بر زبان می آوردند
(وهمه تا این اندازه دشوارش نمی یافتند).
3
اندکی پس از آن ، فوجی عظیم
با تپانچه های اهدایی نزدم آمدند
و کوروار به هر که از ناداری بر سر
کلاهی نداشت ، شلیک کردند
و به همه ی آن ها که حقیقت را درباره ی آنها و
اجیرکنندگان شان گفته بودند ،
سرانجام همه را از سرزمین شان راندند
در سال چهاردهم جمهوری نیم بندش.
4
از دستم گرفتند خانه ی کوچک و خودروی مرا
که با مشقت به دست آورده بودم
(البته اثاث خانه ام را توانستم در ببرم)
5
وقتی از مرز رد می شدم ، اندیشیدم :
بیش از خانه ، محتاج حقیقت ام
به خانه هم البته که نیازمندم.
از آن به بعد برای من حقیقت
مثل خانه و خودرو است.
و آن ها را از من گرفته اند.

یک گزارش
دوستان مان از یکی از رفقا
که به دست هیتلری ها افتاده بود
چنین حکایت می کردند :
او را در زندان دیده اند
دلیر و با روحیه به نظر می آمده است و
هنوز موهایش سیاه سیاه بوده است.


۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

نشان از جنبشی پیش ِ رو

16 آذر پس از گذر از حادثه ی سال 32 و کشته شدن 3 دانشجو ، سالهاست که به عنوان روزی که نماد اعتراض و تجمع و بیان خواست های جنبش دانشجویی و همچنین برجسته شدن سطوح حرکت دانشجویان است ، در صحن دانشگاه ها پایدار مانده است. عموما برای شناسایی سطح تحولات فکری در بین دانشجویان به پرچم این روز نگاه می کنند و آن را معیاری قرار می دهند برای دریافت اینکه اکنون جنبش دانشجویی در چه مسیری حرکت میکند.
16 آذر نه فقط روز دانشجو و روزی که دانشجویان بر پایه اینکه روز خودشان است بدان توجه کنند ، بلکه خصوصا در این دوران و پس از گذر از دوره ی زمامداری سیاسی اصلاح طلبان روزی است که جنبش دانشجویی در این روز خود را برای به جلو کشاندن و مطرح کردن خواستهایش ، رو به سوی جامعه و حاکمیت آماده می کند . 16 آذر ها روز هایی هستند که دانشجویان در آن روز توانسته اند دغدغه های خودشان را مطرح کنند و شاید اگر این روز نبود به هر رو یک روز دیگر یا مناسبت دیگری را برمیگزیدند ، اما این تنها نشان دهنده ی این است که اکنون دیگر نه خود روز 16 آذر بلکه عموما آن اتفاقی که در این روز به وقوع می پیوندد اهمیت یافته است و این به درست همان چیزی است که توجه هر کس را به خودش جلب میکند ، یعنی نحوه ی ابراز عقیده به واسطه ی یک اقدام هماهنگ در جنبش دانشجویی .
پس در واقع نه خود روز 16 اذر بلکه ماهیت تحرکات دانشجویان بیش از هر چیز دارای اهمیت است ،اما در واقع بروز این تحرکات دانشجویی غالبا در روز 16 آذر بوده و این مسبب این است که ما از این روز صحبت کنیم ، در حالی که مقدم بر آن ، درون مایه ی اتفاقاتی که در این سالها در جنبش دانشجویی در ایران به وقوع پیوست و به خصوص مراسم این روز در سال گذشته که با دستگیری تعداد زیادی از دانشجویان چپ همراه شد ، اهمیت دارد. اما بنا به اینکه می بایست صحبت از ماهیت حرکات دانشجویی کرد ، باید این موضوع را نیز اشاره کرد که عموما قشر دانشجو به عنوان یکی از اقشاری که در ارتباط مستقیم با جامعه و مسائل و مشکلات ان است و از طرف دیگر در کانون تفکر جامعه قرار گرفته است ، اهمیت تاکید بر حرکتی که به بهبود جامعه بیانجامد را درک میکند و دائما بر مسیر پیشرفت و بهبود جامعه و رهایی آن از قید تمامی بند ها تاکید میکند و بر این اساس است که به آینه ی تمام نمای جامعه بدل می شود که هر آلترناتیوی پیش از هر چیز در دانشگاه رشد میکند و اجازه ی بروز می یابد.
در ارتباط با تاریخ حرکت این جنبش و سیر تحولات اش می توان بسیار به عقب رفت و وقایع بسیاری را بر شمرد که همه ی انها در غالب اوقات در ارتباط تنگاتنگی با حاکمیت و سیستم سیاسی و اقتصادی آن قرار داشته اند ، اما همین نشان دادن شکل پیشروی دانشجویان و فعالین آن در دل دانشگاه و نشان دادن بلوغ سیاسی در دانشگاه ها در چند سال گذشته کفایت خواهد کرد.
غالبا از پس هر اتفاق سیاسی در جامعه ، جدای از تمامی اقشار و طبقات دیگر ، دانشجویان نیز به یک سلسله نتایجی در ارتباط با آن دست می یابند. حادثه 2 خرداد و روی کار آمدن خاتمی ، برای دوره ای موجبات خوشحالی را در دل دانشجویان فراهم آورد و امید به تحولات جدی را در آنها بیش از پیش زنده کرد . گروه ها و انجمن های فعال و صاحبنام در دانشگاه ها همه به سوی این دویدند تا نظرات اصلاح طلبان را در دانشگاه تئوریزه کنند و به این واسطه بر قدرت انها بیافزایند ، اما گره اصلی برخلاف تصور آنها در جای دیگری بود. رقم خوردن اتفاقات مختلفی از جمله حادثه ی 18 تیر به سهم بسیار زیادی توانست که این موضوع را برای انها مشخص سازد که اصلاحات در سیستمی بدین شکل نمی تواند راه به جایی ببرد. در عین حال گرایشات مختلفی در دانشگاه همچنان معتقد به این بوده و هستند که می توانند به واسطه ی اصلاح حاکمیت راه را برای رسیدن به آرمان هایشان هموار کنند ، اما مشخصا پیش از افول جنبش اصلاحات و ناکامی آن در سیاست ایران ، دانشجویان پیشاپیش این حقیقت را یافتند و از آن دل بریدند و دیگر خاتمی پا به دانشگاه نگذاشت. عقب نشینی این موج و ناامید شدن از این آلترناتیو به ظاهر موثر برای بهبود و رهایی جامعه ، دانشجویان را به سوی جنبش های رادیکال کشاند و در عین حال و در کنار آن روی کار آمدن احمدی نژاد و یک گروه جدید در سیاست ایران به همراه بسته شدن فضای جامعه به عنوان عواقب آن ، موجبات تقویت این گرایش را فراهم آورد. گرایش چپ و مارکسیستی در دانشگاه ها به عنوان تنها آلترناتیو موثر و به واقع رهایی بخش راه خود را آرام آرام در دانشگاه ها باز کرد و توانست خیل بسیار زیادی از دانشجویان را با خود همراه سازد. برخلاف گذشته که غالبا اکثر گروه های فعال در دانشگاه خود را در کنار جناح هایی از حاکمیت می دیدند و همراه با سیاست آنها خود را تعریف می کردند ، این بار این گروه دانشجویی به عنوان تشکلی مستقل پا به عرصه وجود نهاد و نه تنها که خود را در کنار سیاست های جناح های مختلف حاکم بر دستگاه سیاسی ایران تعریف نکرد ، بلکه به عنوان یک سازمان مستقل دانشجویی با نظرات مارکسیستی در برابر تمای اینها قرار گرفت و تنها بر خواست مستقل جنبش دانشجویی تاکید کرد. استقلال این گروه و همچنین حرکت مستمر و دقیق آن در چندین سال گذشته توانست ثمرات بسیاری را به بار بیاورد و توانست برای اولین بار شعار آزادی و برابری را که سالهاست خواست مردم زیر فشار و ستم ایران است از صحن دانشگاه ها به بالا ببرد.
جنبش چپ دانشجویی در 16 آذر سال گذشته بواسطه ی اینکه در برابر خواست جنگ طلبانه آمریکا و کشورهای هم پیمان از یک سو و در برابر ایجاد فضای جنگی و رعب و وحشت متعاقب آن در ایران ایستاد و شعار "دانشگاه پادگان نیست " را مطرح نمود از سوی دستگاه پلیسی و اطلاعاتی ایران زیر فشار قرار گرفت و تعداد بسیاری از فعالین آن دستگیر شدند ، اما می توان به درست گفت که بنا به خواست های رادیکال این گروه ، همچنان موجودیت آنها پابرجاست و تنها آلترناتیویست که نمی توان ابطال سیاسی اش را در فضای دانشگاهی ایران اعلام نمود.
16 آذر امسال نیز بار دیگر عرصه ی دیگری است برای به صحنه آمدن دانشجویان و به نمایش در آمدن خواست های دانشجویی . هر مخاطبی که از بیرون به نرده ی دانشگاه های کشور در این روز بنگرد ، یک نمای خلاصه از آنچه در یک سال گذشته در دانشگاه به وقوع پیوسته را خواهد دید و بر مبنای خواست های جنبش دانشجویی سطح مبارزات را می تواند بسنجد. 16 آذر ها هر ساله حاوی شعارها و مطالباتی بوده اند که عموم خواست های جامعه را نمایندگی کرده اند و امسال نیز امید آن میرود که دانشگاه به همین سان یک گام دیگر به جلوی صف مبارزه بردارد.
(منتشر شده در نشریه ی چراغ با ویرایش)