۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

از: برشت

نباید خیلی زیاد انتقادی بود
آدم نباید بیش از حد انتقادی باشد.
میان بله و نه
چندان تمایزی نیست
نوشتن روی کاغذ سفید
کار پسندیده ای است.
خوابیدن و عصرها غذا خوردن
آب تازه بر پوست ، باد
لباس های راحت
الف،ب،پ
و مدرسه رفتن.
در خانه ی کسی که به دار آویخته از طناب حرف زدن
چندان برازنده نیست.
و در گه و کثافت
میان گل و لای و لجن
تمایز روشنی پیدا کردن
صورت خوشی ندارد.
آه ، هر که از ستاره ی آسمان تصوری روشن دارد
می تواند پوزه اش را ببندد !

دیری در پی حقیقت بوده ام
1
دیری جویای حقیقت زندگی مردم بودم
این زندگی بسیار پیچیده است و فهمیدنش دشوار.
سخت کوشیدم آن را دریابم ،
آن گاه حقیقت را گفتم
بدان سان که یافته بودم.
2
همین که حقیقت را بر زبان راندم
حقیقتی که یافتن اش دشوار بود
حقیقتی همگانی از آب در امد که بسیاری آن را بر زبان می آوردند
(وهمه تا این اندازه دشوارش نمی یافتند).
3
اندکی پس از آن ، فوجی عظیم
با تپانچه های اهدایی نزدم آمدند
و کوروار به هر که از ناداری بر سر
کلاهی نداشت ، شلیک کردند
و به همه ی آن ها که حقیقت را درباره ی آنها و
اجیرکنندگان شان گفته بودند ،
سرانجام همه را از سرزمین شان راندند
در سال چهاردهم جمهوری نیم بندش.
4
از دستم گرفتند خانه ی کوچک و خودروی مرا
که با مشقت به دست آورده بودم
(البته اثاث خانه ام را توانستم در ببرم)
5
وقتی از مرز رد می شدم ، اندیشیدم :
بیش از خانه ، محتاج حقیقت ام
به خانه هم البته که نیازمندم.
از آن به بعد برای من حقیقت
مثل خانه و خودرو است.
و آن ها را از من گرفته اند.

یک گزارش
دوستان مان از یکی از رفقا
که به دست هیتلری ها افتاده بود
چنین حکایت می کردند :
او را در زندان دیده اند
دلیر و با روحیه به نظر می آمده است و
هنوز موهایش سیاه سیاه بوده است.


هیچ نظری موجود نیست: