۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

کلیت شمایل انتخابات ایران



تلاش جمهوری اسلامی و دولت احمدی نژاد برای به سکوت فرو بردن جامعه در 1 سالی که گذشت بسیار محسوس بود و اکنون نیز لحظه به لحظه عریان تر خودش را نشان می دهد. تقریبا از همان زمانی که دولت بوی تحریم های احتمالی را احساس کرده تا زمانی که تحریم ها آرام آرام سر بر می آوردند و در دوره هایی که هر از گاهی امواج رسانه ای جنگ را هر چه محتمل تر در ایران جلوه می دادند ، حضور سرکوب ها و فشار بر حرکات و اعتراضات از یک سو و تحرکات اقتصادی از انواع فلج کننده تر برای مردم را در جامعه دیده ایم. به نظر می رسد همین طور که زمان به جلو می رود و به انتخابات نزدیک می شود ، بگیر و ببند و فشارها نیز در جامعه بیشتر می شود. گردن کشی جمهوری اسلامی در برابر یک جبهه امپریالیستی به سرکردگی آمریکا علیرغم اینکه جمهوری اسلامی را در فشار قرار داده است ، از همان ابتدا نیز برای آمریکا گزینه های پیش رویش را برای تکمیل پروژه های امپریالیستی اش بنا به دلایلی که از موقعیت منطقه و قدرت اسلام سیاسی در آن آب می خورد ، با محدودیت روبرو کرده است. در عین حال همچنان امکان یک ماجراجویی دیگر و یا تغییر بالانس سیاسی موجود ممکن است روند اتفاقات را به گونه ی دیگری رقم بزند.
در حال حاضر سیل تحریم ها سرازیر شده اند و مردم به درجه ای ناچارند که عواقب این تحریم ها را که بر حیات روزمره شان آسیب وارد ساخته است به جان بخرند. نزول تحریم های اقتصادی و سیاسی تاکنون احتمالا شادی دل اپوزیسیون راست را که در خدمت امریکا و دیگر اربابانش است فراهم آورده ، اما همچنان امید به عروج دوباره ی بحث های جنگ علیه ایران و صحبت از بمب هایی که در آن دموکراسی غنی شده موجود است را از دلشان پاک نکرده است و مایلند تا نشان دهند که سیاست مداران امریکایی نیز آن را از یاد نبرده اند. همانقدر که دامن زدن به آن توسط این جبهه برای چنگ انداختن به قدرت سیاسی در ایران راه گشا و لذت بخش است ، برای مردم ایران و فعالین اجتماعی و سیاسی کشور دردآور و فلج کننده است . آنگونه که در یک سال گذشته شاهد بودیم و همچنان بنا به شهادت عینیات جامعه ، اعمال تحریم ها و جنگ های رسانه ای غرب و اپوزیسیون آویزان از آن تنها توانسته است دولت جمهوری اسلامی را به سمت سیاستی هدایت کند که کمر به تثبیت هر چه تمامتر خود در جامعه ببندد و گذشته از دستاوردهای دردآور تحریم برای مردم و امواج سرکوب های متعدد ، عایده ی دیگری برای جنبش ها و مردم نداشته باشد.
از سوی دیگر انتخابات در کشور بنا به تمامی شرایطی که در این چند سال بر ایران حاکم گشته است موجبات کش و قوس هایی را در کلیت سیاسی جمهوری اسلامی و حاکمین اش فراهم آورده است. در درجه ی اول حفظ قدرت و جلوگیری از به هم خوردن این توازن قوای منطقه ای و پس از آن حل مناقشات و تعیین سیاست خارجی کشور و راهبرد های اقتصادی در راستای همان اهداف ، موجبات دعواهای جناحین مدعی قدرت و بروز سیاست ها و حرفهایی را که تا دیروز قبح ذاتی داشته است را فراهم نموده است. اگر بخواهیم ریشه های این مناقشات و تغییر سیاست ها و حتی در زمینه هایی شکستن مرزهای تا آن دوره را بررسی کنیم ، می بایست در پس و پشت آغاز تحریم ها و بسته شدن روابط اقتصادی با بازار جهانی کنکاش کرد.
کاشت بذر یک اقتصاد بسته و اردوگاهی که بنا به ضرورت آن دوران و بنا به ایدئولوژی سیاسی حاکم بر جناح روی کارآغاز شده بود ، بدون شک حیات سیاسی و اقتصادی جناح دیگری را در حاکمیت به خطر انداخته است و ضرورت بروز سیاست هایی را رقم زده است که امروز دیگر می خواهد خود را به هر شکل بر کرسی بنشاند. سیاست خارجی دولت احمدی نژاد و واکنش های مورد نیاز داخلی خصوصا در حوزه اقتصادی کشور ، که ظاهرا جناح مقابل ، آن را نتیجه کاربست یک سلسله روش های نادرست دولت روی کار می داند (بنا به اینکه منفعت اش به خطر افتاده است) ، موجبات بروز اختلافات و همچنین مقاومت هایی میشد. امروز و گام به گام با پیشرفت تحریم ها و همچنین امید ها به انتخابات آینده آمریکا ، مواضعی که از سوی برخی سران حکومت در جناح مقابل دولت اعلام میشود و موضوعاتی که طرح می شود تفاوت هایی از جنس دیگر یافته اند که اگر چه قابل پیش بینی بوده اند ، اما درست به اندازه ی دادن نظرات کمونیستی از جانب بنگاه وال استریت عجیب به نظر می رسند.
از همان زمان که این جناح لیبرال درون حاکمیت تمام توان خود را به کار گرفته بود تا بر سیاست خارجی تاثیر بگذارد و به هر بهایی از گسترش این روند اردوگاهی جلوگیری به عمل آورد ، پیش بینی این اتفاق امکان پذیر بود. شاید چندی پیش بود که رفسنجانی در یک مصاحبه به تایید دموکراسی و تاکید بر آن می پرداخت و تلاش میکرد تا آن را در لوای اسلام تئوریزه کند. اگر چه که لیبرالیسم حکومتی در ایران ، تا دیروز می توانست با کمترین دغدغه تمامی مکانیسم های لازم را برقرار سازد تا ارتباطات اقتصادی را با جهان به هر شکل برقرار سازد و همچنین بنا به در دست داشتن صنایع مهم داخلی منفعت طبقاتی اش را به جیب بریزد، اما با روی کار آمدن احمدی نژاد، پیش گرفتن سیاست مقابله با غرب و سر برآوردن سلسله تحریم ها ، این جبهه دریافته است که راه حفظ و خروج اش از بحران را (که البته هر دو به دستگاه سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی به شدت وابسته اند) دیگر با روش های گذشته و تنها بر پایه ی پایبندی به مقدسات ! پیش نخواهد برد و می بایست سد هایی را به سمت غرب بشکند.
گویی تحولات اتفاق افتاده در این سالها و در ادامه ترس از به قدرت رسیدن هر یک از جناح های موجود در جمهوری اسلامی دیگری را به سمتی میبرد که به هر قیمت ،خود، دیگران حلقه به گوش و کلیت جمهوری اسلامی را با خود به نقطه ی تلاقی منفعت شان برساند.
از طرف دیگر احمدی نژاد نیاز آن را دیده است که مسئله ی سیاست خارجی اش را به یک نقطه ی مشخصی برساند تا بتواند به سیاست هایش و خودش که آنها را نمایندگی میکند صورت خوشی در بین هم مسلکانش ببخشد. حتی در راه این تلاش از دادن شعارهایی که رنگ دوستی با مردم اسرائیل را برخود داشت اجتناب نکرد . تلاش های مشابهی نیز به صورت سیاستهای روزمره و بازی با مطبوعات و ذهن مردم در جریان است که بتواند هر گروه دیگری را به شکلی به زانو درآورد و بدین واسطه به دعواهای درونی خودشان خاتمه دهند. سلسله بحث های مکرر حول حضور یا عدم حضور خاتمی به هر دو هدف ذکر شده در بالا همچنان در جریان است و هر گروه مایل است بنا به اهداف مشخص سیاسی و اقتصادی اش راه های غلبه بر رقیبان اش را بیازماید.
فارغ از این ، بخش دیگری در اپوزیسیون وجود دارد که همیشه در تمامی انتخابات ها یک رای به نام جمهوری اسلامی صادر میکند. نوعی لیبرالیسم ملی و وطنی که ظاهرا از سر لطف سابقه ی تاریخی شان ، نام چپ را نیز بر خود قرار داده اند و در همان دوره که احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور کشور انتخاب شد ، یعنی سال 84 ، تصور را بر این میدیدند که می بایست برای مقابله با جناح اصوگرا که راست ترین بخش حاکمیت است ، تمامی توان سیاسی و تبلیغی خود را برای بالا کشیدن رقیب او رفسنجانی بکار ببرند. تا قبل از آن نیز پشت هر یک از کسانی که جمهوری اسلامی به آنها معرفی کرده بود ، در می آمدند و فرضا خاتمی را به عنوان راه نجات به همه معرفی میکردند . کهولت اندیشه ی سیاسی در اینها و تغییر و تخفیف مواضع طبقاتی شان به آنها اجازه می داد و همچنان میدهد که با جمهوری اسلامی هم بازی شوند . امروز نیز انتظار عروج دوباره شان از پشت سر یکی دیگر از اهالی حاکمیت ایران برای تحقق بخشیدن به شعارهای "شورای حکمیت" یا "شورای فتوا" میرود و تلاش مستمر شان برای تثبیت سرمایه داری روتین ایرانی و ملی و نصیحت آمرانه برای بالابردن تولید به گوش خواهد رسید. واضح است که بستر اصلی رشد و نمو و حتی زندگی تمامی جناحین حکومت، در کلیت ایدئولوژیک و سیاسی جمهوری اسلامی معنا می یابد و واگذاشتن و برداشتن هر یک از اینها به امید و تصور تخفیف در سرکوب سیاسی و اجتماعی و باز شدن فضای جامعه به نفع مردم بسیار ابتدایی و ساده انگارانه است. این نگاه یا در بهترین حالت سازوکار اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی را نمی شناسد و یا مشخصا در یکی از صفوف قدرت در جمهوری اسلامی سیاست اش تکمیل می شود.
هیچ بستر سیاسی در سیستم جمهوری اسلامی وجود ندارد که بتوان با تکیه بر آن، اعلام نمود که به سمت منافع عموم مردم زیر فشار و مشخصا طبقه کارگر ایران گام برداشته ایم. خاتمی با تمام رای های داخلی و بستگان خارجی اش ، نتوانست کاری را به پیش ببرد و 18 تیر و حوادث بعدی اش را در جامعه پروراند. پس از این نیز بنا به ماهیت تمامی پروژه های تعریف شده از جانب دستگاه جمهوری اسلامی ، اتفاقات رادیکال تر و تحرکات حساب شده تری در جامعه پرورش خواهد یافت. امروز نیز واضح است که بیش از هر زمان دیگر انتخابات و هر اتفاق سیاسی در درون جمهوری اسلامی به سیاست ها و راهکار های حفظ قدرت و دعواهای برتری اقتصادی و تثبیت سرمایه وابسته است و فراتر از این هیچ چیزی وجود ندارد. تنها مقداری رای برای هر کدام از طرفین مورد نیاز است تا بتوانند به واسطه ی آن عرصه را بر دیگری تنگ کنند و یک جولان سیاسی و اقتصادی دیگر را براه بیاندازند . در این بین هیچ قسمتی وجود ندارد که بتواند ارتباطی با منافع عمومی مردم پیدا کند و اینان همه شکست خوردگان تاریخ اند.

هیچ نظری موجود نیست: