۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

چند موضوع مورد بحث حول داب (دانشجویان آزادی خواه وبرابری طلب)


کمتر از یکسال و چیزی در حدود 10 ماه از 13 آذر 86 گذشت و در این مدت بسیاری از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب (از این پس داب) بنا به زندانی شدن و مسائل پس از آن هنوز به طور کامل نتوانسته اند شرایط و زمینه لازم را برای حضور خود فراهم نمایند. میدان خالی و عدم حضور، حتی در همین فضای مجازی میدان را برای بسیاری گشود تا بتوانند هر آنچیزی که حتی ارتباطی با فعالیت ها و عملکرد چندین ساله داب نداشته است به نام ما ارایه دهند که مطالب عنوان شده در جاهایی نام نقد بر فعالیت دانشجویان و در جاهایی در رویه ی نقد ،اما با پشت پرده ای از پیگیری اهداف مشخص سیاسی دنبال شد.
کاربست غالب انتقادات وارده بر داب از دو منظر قابل بررسی است . اول اینکه این موج اظهار نظرها و به نوعی انتقادات از سوی سازمانها ، اشخاص و احزاب مختلف بدنبال کدامین منفعت سیاسی بوده اند و چه ضرورتی آنها را به دنبال این کشاند که قسمتی از پروژه های نوشتاری شان را به داب اختصاص دهند و دوم این موضوع که حتی تحت فشار ضرورتهای سیاسی و گروهی شان ، تا چه حد توانستند واقعیتها را منعکس کنند و در بحث هایشان به بیراهه کشیده نشوند.
من می خواهم به رویه ی دوم انتقادات که در بالا اشاره کرده ام بپردازم :
بدون شک گروه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب یا چپ رادیکال جز قدرتمند ترین گروه هایی بوده که در دانشگاه های ایران فعالیت میکرده است و توانایی بسیاری را در سالهای فعالیت اش تا امروز داشته است که کسب این توانمندی ها را مدیون فعالین اش ، از ابتدا تا امروز بوده است. اتفاقات سیاسی بسیاری در محیط دانشگاه و در جامعه رقم خورده اند که این جنبش را بدین جا رسانده اند و بسیاری از فعالین اش هم در دوره های مختلف تحت فشارهای پلیس سیاسی ایران بوده اند، اما تنها چیزی که موجب پایداری این جنبش و فعالین اش و همچنین گسترده شدن اش بود، رادیکالیسم موجود در آن و بر همان پایه تحلیل و نقد تمامی کنش های سیاسی و اجتماعی ، چه در محیط دانشگاه و چه در جامعه به صورت روزمره بوده است.
آنچیزی که ما را به سرکوب 13 آذر رساند نمی توانست دور از انتظار باشد و قسمتی از آن به همان وضعیت سیاسی و موقعیت جمهوری اسلامی برمیگردد که می رفت تا استارت بستن فضای جامعه را بزند.
در اکثر انتقاداتی (یا هرچیز دیگر) که به دانشجویان وارد شد ، هیچ یک فضای سیاسی ئ اجتماعی جامعه را معیار قرار نداده اند و لزوما بر پایه ی یک سری تئوری های موجود که برای عده ای درست و شاید برای ما و عده ای دیگر نادرست باشد به وارسی این گروه پرداخته اند.
یکی از سلسله بحث هایی که در موضع انتقاد بر داب وارد شده است این است که آنها آوانتوریست (ماجراجو) بوده اند ، و یا گفته می شود که ولونتاریستی (اراده گرایانه) عمل می کنند و گویا جمعی بوده اند که از دانشگاه قصد لشکر کشی داشته اند . اگر چه که کلیت طرح این بحث از یک پاسیفیسم با تئوری های بسط داده شده اش نشات میگیرد ، اما می توان به عنوان یک نظر در خارج از داب، درباره ی آن بحث کرد و بدان پاسخ داد.
ما به این دلیل به این دو اتهام محکوم هستیم که در حال فعالیت در جهت بهبود شرایط ، چه در دانشگاه و چه در جامعه ، بوده ایم و نخواسته ایم دست روی دست بگذاریم تا جامعه خودش سیر روند تاریخی اش را بپیماید. با همین دید و بسط ایده ای که این موضوع را مطروح میسازد ، کل فعالیت های اجتماعی و سیاسی در ایران حال در هر زمینه ای که باشد بنا به این دلیل که اراده گرایانه ، خواهان تغییر در اوضاع هستند و در این حالت دست به شکل دادن آکسیون ها و حرکات اعتراضی میزنند ، محکوم به همان ماجراجویی و اراده گرایی هستند. مشخصا در ارتباط با داب ، هیچ یک از فعالین و اعضای آن در ارتباط با نقش فعالیت های دانشجویی در کلیت یک مبارزه ی پیگیر اجتماعی چنین توهمی که بسط می دهند را نداشته اند که فرضا انقلابی قرار است از دانشگاه رقم بخورد و یا مشغول آماده کردن لشکری برای حمله باشیم. داب دقیقا همان راهی را می پیمود که فعالین اجتماعی در زمینه های مختلف می پیمایند و همان هدفی را دنبال می نمود که فعالین اجتماعی بدنبالش هستند. داب در تمام مراحل و دوره های مختلف همواره تلاش کرد تا بواسطه ی تریبون های مختلف که در اختیار داشته است ، دانشجویان را نسبت به وضعیت سیاسی ایران و منطقه از زاویه ی دید خود آگاه نماید و دائما تلاش کرده است تا بنا به موقعیت سیاسی گروه های مختلف دیگر در دانشگاه ، بتواند حضور چپ را در دانشگاه پر رنگ کرده و دست گروه های دیگر را که تاریخا وابسته بوده و در عین حال انبار تئوری هایشان بنا به اقتضای جامعه به اتمام رسیده بود را از سر دانشگاه و دانشجو بردارد. حال اینکه این موضوع و در دوره ای پررنگ شدن دانشجویان و نهایتا دستگیری وسیع آنها موجبات بروز برخوردهای این چنینی را از سوی یک گروه مشخص فکری فراهم آورده است ، نه به دلیل شکل خاص فعالیت داب و انعکاس واقعیات، بلکه بنا به خصلت ذاتی سیاست و تئوری ای است که اساسا با هر نوع فعالیت اجتماعی و سیاسی مشکل داشته و تنها معتقد به ایجاد هر تغییری به صورت خودبخودی است و می خواهد دست همگان را نیز از فعالیت اجتماعی کوتاه نماید. این دیگر سر بحث دیگری را باز می کند که در این جا مورد بحث نیست .
در همین حال و در ادامه ی همین موضوع داب متهم است به اینکه شعار "نه به جنگ" را در آذر 86 در دستور شعارهایش قرار داد.تصور این است که از آنجایی که مبنای تمام تحلیل های داب بر بنای آغاز فضای جنگی و وقوع جنگ استوار بوده است ، پس تحلیل ها اشتباه و طرح شعار بنا به موقعیت آن دوره اشتباه دیگر بوده است.
اول اینکه اگر ما به همان دوران در فضای رسانه ای و در دل جامعه ایران بازگردیم ، آغاز دور جدید شعارهای جنگ طلبانه را از سوی دول غربی خواهیم شنید. در عین حال بنا به استنتاجات آن دوره ، مسئله ی بروز جنگ و مهم تر از آن استفاده از فضای جنگی برای سرکوب داخلی جز ملموس ترین مسائلی بوده است که فعالین اجتماعی با آن روبرو بوده اند. اثبات این موضوع در خود 13 آذر و سرکوب دانشجویان نهفته است که بنا به خواست برگزاری یک آکسیون، یک سرکوب گسترده را تجربه کردند . اگر تحلیل را بر این پایه قرار دهیم که تمام این موضوع ، یعنی فضای جنگ و احتمالات بروز جنگ اشتباه بوده است ، پس چرا می بایست سرکوبی رقم می خورد؟ آیا طرح یک شعار بی ربط و مرکز قرار دادن آن ، آنهم در محیطی مانند دانشگاه که مرکز تفکر جامعه است می توانست 10 نفر را دور هم جمع کند ؟ و یا آیا این شعار که با فرض آنها بی ربط بوده چرا می بایست اساسا حساسیتی را از سوی حاکمیت برانگیزد؟ جواب تمام اینها موجود است اما تنها به سبب نشان دادن عمق موضوعاتی که به نام نقد بر ما وارد می شود آنها را طرح کرده ام .
اما رویه دوم این است که( البته از جمله تناقضات با موضوع قبل) ما با این شعار به سمت یک تقابل کامل با حکومت رفته ایم. این موضوع به نظر من در قسمت اول جواب خود را دریافت کرده است ، اما لازم به ذکر است که هر شعاری در خود می تواند حاوی انواع پیامها باشد، در عین حال اینکه چگونه شعار "نه به جنگ" تقابل کامل با حکومت محسوب می شود را نمی توان بدرستی فهمید. وقتی کلمه ی تقابل کامل می آید ، یعنی حکومت در تقابل کامل با ما ، طرفدار جنگ بوده است! پذیرفتن اینکه ما خود را در تقابل کامل با حکومت قرار داده ایم مستلزم این است که بپذیریم شعار "نه به جنگ" بسیار دقیق و درست بوده و مناسب شرایط آن دوره که توانسته است ما را مستقیما مقابل حکومت ببرد ، اما این در حالی است که ادعا می شود این چنین نبوده ، پس چگونه ما را در تقابل با حکومت قرار داده است؟ در واقع طرح این شعار یا شعار "دانشگاه پادگان نیست "بسیار فراخور آن دوره بوده، اما این شعار ما را مستقیم در برابر حکومت قرار نمی داده است و همانطور که اشاره کرده ام بنا به تحلیل های مختلفی که می توان از این شعار ها بدست داد ، داب با تحلیل خودش از اوضاع و شرایط که اتفاقا بنا به فاکتور ها و اتفاقات بسیار درست بوده این شعار را در مرکز قرار داده است.
در عین حال بحث های پراکنده بسیاری وجود دارد که بعضی بسیار بی جهت برجسته شده اند ، همچون خروج داب از شورای همکاری که قبلا توضیحات کافی داده شده و بیش از این نیاز به گسترش ندارد و همچنین مباحث دیگری در ارتباط با هر جز از فعالیت داب که بتوان به هر شکل و گونه ای برچسبی را بر داب وارد ساخت. از این دست مغلطه ها از چسبیدن به خود شعار آزادی برابری تا جزئیات دیگر موجود اند. شکی نیست که فارغ و بی توجه به تمام اینها پراتیک چپ در دانشگاه در ابعاد خود این جنبش در جریان است و نمی توان با شعارهای بلند پروازانه جلوی آن را گرفت و قطعا این جنبش در راه مبارزه در دل دانشگاه ها و در میان افراد مختلفی که قدم در راه پراتیک اش میگذارند به کمال رسیده و از پس هم میرسد.

هیچ نظری موجود نیست: