۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

داستان یک سیاست و یک سایت

بیچاره آن کسانی که سالها در ایران برای داب ، برای سوسیالیزم و برای تقویت پایه های این اندیشه ها و حتی اندیشه ی کسانی که امروز نارفیق اند ، در ایران فعالیت کرده اند و اکنون باید بی هیچ توقعی روزگار سپری کنند و برگه های ادعانامه های حکمتیست ها را ورق بزنند. باید از آنها بشنوند که داب را ما ساختیم و پس اکنون باید کنترل اش کنیم. آنها می خواهند ما را قانع کنند که کسانی که در ایران ، حال برای این سازمان و یا برای هر هدف دیگری در مجموعه ی داب فعالیت کرده اند ، هزینه کرده اند ، زمان صرف کرده اند و ... از هیچ اراده ی مستقلی برخوردار نبوده اند. شاید می خواهند ما را به تعدادی مهره فرو بکاهند ، اما به یاد بیاورند که حتی در حد یک پاراگراف هم نمی توانند مانند نویسندگان داب بنویسند و در همان محل زندگی شان نمی توانند با 2 نفر به سمت انجام یک کار مشخص سیاسی گام بردارند.
سایت و حکمت اختیار آن در دوران گذشته و شاید هم اکنون نیز از همین تفکرات سرچشمه میگیرد. تفکری که دائما از طرف حکمتیست ها و عناصر اطلاعات جمهوری اسلامی با تاکید بدان پرداخته می شود. هر دو می خواهند حزب حکمتیست را عامل اصلی در این اتفاقت معرفی کنند و هر یک بنا به اقتضای منفعت مشخصی و البته جالب اینجاست که این باعث نمی شود که خودشان " پروکاتور پلیس " بشوند.
بنابراین برای تثبیت موقعیت و برای موفقیت در پروژه ی بالا برای سایت اتفاقات این چنینی می افتد:
بعد از دستگیری های سری اول سایت به ابتکار چند تن از رفقای داخل تاسیس شد، اما پس از دستگیری های دوم مشخصات سایت بدست بهرام مدرسی افتاد. پس از آن، یعنی زمانی که دیگر اکثر رفقا یا داخل زندان بودند و یا به تازگی از زندان آزاد شده بودند و شخصا از ایران خارج شده بودم این سایت از طرف مالک خودخوانده اش به عنوان "امانت" معرفی شد که نمی تواند این امانت را به دست هر کسی در این مجموعه (داب) بدهد و می بایست صاحبان اصلی اش ، که همان کسانی هستند که امروز استعفا می دهند ، بیایند، تا به آنها تحویل دهد. این در حالی است که اساسا زمانی که سایت به وجود آمد ، بهروز در زندان بود و کسان دیگری سایت را تاسیس کردند. در نتیجه به من و البته چند نفر دیگر گفته شد که سایت به هیچ وجه به ما داده نمی شود و البته پس از مدتی خوشبختانه صاحبان امانت بازگشتند و گویا به آنها تحویل داده شد ، البته احتمالا در حد حرف. خوشبختانه ما در این میان دلایل این امانت داری را فهمیدیم و همچنین معنای فعالیت مشترک سیاسی را.
اما چرا سایت اینقدر اهمیت یافته که می بایست ما در مورد اش بنویسیم؟ تنها به چند دلیل ساده ... گذشته از اینکه سایت ابزار ارتباط با بسیاری از رفقا و فعالین داخل محسوب می شده است ، در حال حاضر از نظر من سایت یک مدرک است برای اثبات بسیاری از ادعاها .
حزب حکمتیست همسو با وزارت اطلاعات تلاش دارد تا خودش را به عنوان بازیگر اصلی این جنبش دانشجویی نشان بدهد و تمامی تحلیل هایش را نیز بر همین پایه مستدل میکند .گذشته از اینکه چه بر سر جنبش مان آمد و بدون توجه به اینکه داب اکنون دیگر معنای زمینی مشخصی ندارد ، تنها به جهت جلوگیری از بعضی جعل ها لازم است بگویم که دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب تعداد جوانان بسیاری بودند که نه فقط در دانشگاه بلکه در عرصه های دیگر فعالیت میکردند و مشخصا "نقش" حزب حکمتیست در این میان مانند همان هواداران تیم فوتبال بروی صندلی استادیوم است. منظور از نقش در اینجا همان پراتیکی است که داشتیم و همان تصمیماتی است که در لحظات حساس گرفته می شد و همان شکلی است که می دانستیم با اتکا بدان می توان مراسمی را به سرانجام رساند. اما من درباره ی درجه نفوذ تفکر کمونیسم کارگری و پس از آن حکمتیسم در این جنبش صحبت نمیکنم ، کما این که در مطالب قبلی بدان اشاره ی کوچکی داشتم.
از نظر من بهتر است حزب حکمتیست بدنبال یک موضوع دیگر برای استوار کردن سیاست هایش بگردد و از این شیوه دست بشوید که در این صورت بسیار بیشتر به این جنبش کمک میکند. برای برخی اعضایش که تصور میکنند آفریننده ی ما هستند روشن کند که ما همیشه اراده داشته ایم و اکنون هم با اراده ی خودمان می توانیم بسیاری کارهای دیگر انجام دهیم. به دنبال جذب افراد و به دنبال پیشبرد خط فکری خودش باشد اما از شیوه هایی مانند گروگانگیری در هر سطحی دوری کند و به افرادی که برایشان احترام قایل شدند ، بدان ها بها دادند ، سالها آنها را با عنوان رفیق صدا کردند و زندگی شان را با اندیشه های آنها یکی کردند بیش از این ارزش بگذارد.
هر چه باشد ادعای یک حزب کمونیستی را دارد.

۱ نظر:

ساراب چي گفت...

با درود به رفيق مزك

مشكلاتي كه فراروي فعالين چپ در ايران هست بر هيچ كس پوشيده نيست.

حال با توجه به اين فضاي بسته نظرات شما نسبت به حزب كمونيست كارگري ايران از خط نقد خارج شده و به مثابه خود زني تلقي ميشود و با اين نوع گفتمان نه تنها نميتوان دنبال راه چاره بود بلكه كور سو هاي اميد هم به دست خودمان به باد فنا ميروند.
نبايد مشكلات دروني را در راستاي حذف همديگر به كار برد.